وقتی از بدشانسی مان می خندیدیم، شروع کردم به فکر کردن به شغل قدیمی ام. خیلی وقت ها بود که کسب و کار سخت می شد. اما، هر زمان که همکارم شوخی میکرد، بیشتر استرس از بین میرفت. همین اتفاق زمانی افتاد که من در آن تماس اسکایپ با همکارم آزاد بودم.
غرق شدن در عصبانیتم فایده ای نداشت. این امر زمان را به عقب برنمیگرداند یا پولی را که بدهکار بودم به من نمیدهد. اما خندیدن به آن یک ثانیه به من فرصت داد تا بروم و ادامه دهم. از آن زمان به بعد، من به یک نکته شخصی اشاره کردم که شروع به استفاده از طنز برای کمک به شغل آزاد خود کردم. از آن زمان به طرق مختلف به من کمک کرده است، برخی از آنها شگفت آورتر از دیگران است.
به عنوان مثال، شوخ طبعی به من کمک می کند تا کمال گرایی خود را مدیریت کنم. من از کودکی می نویسم، بنابراین کارم بسیار به قلب من نزدیک است. در سالهای اول کار آزاد، بازخوردهای منفی را بسیار شخصی میگرفتم. هر وقت اشتباهی می کردم به خودم می گفتم. اما اکنون میدانم که بیشتر بازخوردها با نیت خوب و برای بهبود کل قطعه است. کاستی هایم را می پذیرم و به آنها می خندم. با شوخ طبعی، با خودم مهربان تر شده ام. فشار کمتری برای کامل بودن احساس میکنم و میتوانم کارهای بیشتری انجام دهم.
یکی از مشکلات همیشگی من در نوشتن این است که من یک تیتر نویس افتضاح هستم. ایجاد یک عنوان جذاب و قابل کلیک هرگز نقطه قوت من نبوده است. اما، پیشنهاد تیتر یک شر ضروری کار است. وقتی به عناوین احتمالی فکر میکنم، باید بخندم که 90 درصد آنها چقدر وحشتناک هستند. اگر طنز را در آن عناوین نمی دیدم، هرگز به نوشتن ادامه نمی دادم، و هرگز آنهایی را که کار می کنند، پیدا نمی کردم.
بعضی روزها خشن تر از روزهای دیگر هستند، مثل روزی که فهمیدم کلاهبرداری شده ام. آن روزها بیشتر به طنز متکی بودم. برای خندهای خوب، به پوشهای روی رایانهام روی میآورم که برچسب «چیزهای خندهدار» دارد. در داخل آن پوشه، من مجموعه ای از ویدئوها، GIF ها و میم ها را گردآوری کرده ام که هرگز باعث خنده من نمی شود.
هر زمان که نیاز به افزایش سروتونین داشتم، بیهدف در رسانههای اجتماعی پیمایش میکردم. بیشتر اوقات، این اتلاف وقت است. وقتی پیمایش می کنید، هرگز نمی دانید که آیا چیزی را خواهید دید که حس شوخ طبعی منحصر به فرد شما را برآورده می کند یا خیر – و بیشتر اوقات، با پست هایی مواجه می شوید که غم انگیز یا استرس زا هستند. داشتن این پوشه به من منبع قابل اعتمادی می دهد تا بتوانم به آن مراجعه کنم، بخندم و به راحتی به سر کار برگردم.
از آنجایی که کسب و کار آزاد من یک نمایش یک زن است، بر دوش من است که بین خوب و بد تعادل برقرار کنم. متأسفانه، من یک همکار بامزه ندارم که مثل سابق روز را نجات دهد، اما برای شوخ طبعی وقت می گذارم زیرا یک ابزار ضروری برای حرفه آزاد من فراهم می کند: دیدگاه.
بدون آن، به راحتی می توانم در ذهن خود گم شوم و هر موقعیتی را که با آن مواجه می شوم نمایشی کنم. وقتی عقب نشینی می کنم و متوجه می شوم همه چیز آنقدرها هم که فکر می کنم جدی نیست، نمی توانم جلوی خنده ام را بگیرم.